غنچه از خواب پرید ، و گلی تازه به دنیا آمد
خار خندید و به گل گفت : سلام و جوابی نشنید
خار رنجید ولی هیچ نگفت
ساعتی چند گذشت ، گل چه زیبا شده بود
دست بی رحمی آمد نزدیک
... گل سراسیمه ز وحشت افسرد
لیک آن خار در آن دست خزید
و گل از مرگ رهید
صبح فردا که رسید
خار با شبنمی از خواب پرید
گل صمیمانه به او گفت : سلام
6 امتیاز + /
0 امتیاز - 1391/10/06 - 02:03